Wednesday, October 1, 2008

کلکو

در راستای پست ماقبل آخر (ببخشید من بلد نیستم لینک بدهم):ا
مسافرت که بودیم صبح ها معمولا دیر از خواب بیدار می شدم، چون خیالم جمع بود که بقیه هستند که به رادین برسند. فکر می کنید بابایی چه کلکی این بار سوار می کرد که بیدارم کند؟ به رادین یاد داده بود که بیاید بگوید: "مامان پاشو. مامان دوست دارم"، خوب کسی هست که بتواند در مقابل این دیگر مقاومت کند؟!ا

پی نوشت: پاشو را "پاش" ودوست را "دست" با س ساکن بخوانید!ا

2 comments:

khaale roro said...

pas titre in post barmigarde be babayi na radunak ;)

آزاده said...

Pesar koo nadarad neshan az pedar!