Monday, September 1, 2008

آبشار نیاگارا

خاله گفته که از خاطرات آبشار نیاگارا بنویسم. یک روز آفتابی قشنگ که خیلی بهمون خوش گذشت. کلی هم همگی منتظر دیدن عکس العمل رادین در اولین برخورد با آبشار نیاگارا و دیدن این همه آب بودیم. رادین وقتی آبشار را دید یک کم بهش نگاه کرد و بعد از اینکه فهمید همه اش آب است، شروع کرد با انگشت اشاره کردن به آبشار و گفتن "تو، تو" که یعنی اینکه برم توی آب! وقتی خاله بهش گفت قلدر تو که نمی تونی بری اون وسط، دستایش را به هم مالید و گفت صابون! ت
پی نوشت: خاله، رادین یک عکس تکی با آبشار نیاگارا برای وبلاگش با دوربین شما داشت، ولی من ندیدمش؛ تو چی؟!ا

2 comments:

khaale roro said...

eh dige in weblog aks ke hichi film lazem dare. akhe adam in jingil ro ke mibine dige hichi jasho nemitoone por konw.

آزاده said...

bad fekriam nist