پسر گلم، من هم وقتي از تو دورم دلم برايت تنگ ميشود.تازه وقتي هم ميخوابي من دلم تنگ ميشود! اگر اينقدر بازيگوش نبودي بيشتر روزها ميآوردمت شركت. ولي خوب الان چهكار كنم؟ نميشود كه نروم سر كار. شركت هم كه ميآيي، اتاق را بههم ميريزي و يكريز داري با "كا" (كامپيوتر) بدبخت بازي ميكني ا(بهشيوه كوبشي). پس اينقدر موقع شركت رفتن من بيتابي نكن. غصه ميخورما! قربونت برم! ا
پينوشت: دكتر ميگويد در سن وحشت از دوري مادر هستي. دور و بريها هم ميگويند خيلي ماماني هستي. هر چي هستي من و بابايي عاشق همين لوسبازيهايت هم هستيم!ا
No comments:
Post a Comment