مدتي است رادين در هر صندلي بندداري كه نشسته باشد، با كمي تقلا خودش را آزاد ميكند. اين كارش علاوه بر اينكه خيلي خطرناك است (چون خطر سقوط دارد)، كلي هم دردسرساز شده است. بهتازگي اين كار را به صندلي ماشين هم تعميم داده است و براي اين ديگر بايد يك فكر اساسي كرد. چون ميشود حالا روي صندلي غذاخوري تنهايش نگذاشت يا وقتي خواست درش بياوريم، ولي وسط ترافيك وقتي خودش را از صندلي ماشين درميآورد، واقعا نميدانيم چه بايد بكنيم. ا
آخر تا حالا همچين چيزي ديده بوديد؟ نميدانم مرا به ياد كدام برنامه مياندازد. شايد ديدنيها بود كه زماني جالبترين برنامه هفته در تلويزيون بود (يادش بهخير). خلاصه يك شعبدهبازي بود كه هر بندي را ميتوانست باز كند. حالا ما هم يكي داريم (ديويد كاپرفيلد كه نبود؟!) آ
5 comments:
are davood copperfield bood. vali jeddi khatarnake. bayad gereye koor bezanin.
Felan yek balesh too sandali e mashin poshtesh michepoonam, goftam shayad laghare mitoone oon too kheili vool bokhore, bebinam chare mikone ye na.
گوجه فرنگي دوستت دارم. پس خيارت كو
خدا را شكر مثل اينكه رادين خيلي مانا را خسته نميكند كه منتظر خيار هم هست. در ضمن از الان بگم ما در سالادمان فقط خيار و گوجه مي ريزيم و از پياز خبري نيست. البته پيازش ممكن است بچه خاله باشد (با توجه به علاقه وافر خاله رورو به پياز خيلي بانمك مي شود)
hala mana zogh be kharj dad dar babe goje farangi va khiyar. to chera bol gerefti bolbol?
Post a Comment