ديشب بعد از شام نشسته بوديم توي هال و داشتيم تلويزيون تماشا ميكرديم. رادين را هم نخوابانده بوديم و داشت با لباس خوابش تمام هال را برايمان تي ميكشيد! يكهو برسي را كه داشت باهاش بازي ميكرد برداشت و آمد شروع كرد به برس زدن موهاي من. آنقدر اين كارش قشنگ بود كه بياختيار احساساتي شدم. به فربد گفتم باورت ميشود اين همان فندق خودمان است كه اينقدر بزرگ شده است؟ البته چون برس را پشت و رو گرفته بود، بابايي مجبور شد برس را برايش بچرخاند كه مجبور نباشد برس را داخل موهاي من فرو كند! آ
در ضمن يكي از اسباببازيهاي جديد آقاگلك ما،گيرههاي سر من است كه نميدانم چه بلايي سرش ميآورد كه ايكي ثانيه كج و كوله ميشود. تا حالا سه تا تلفات دادهام (مورد توجه خاله رورو كه ميزان دلبستگي من به گيرههاي سرم را ميداند)! آ
پينوشت: فندق كه معرف حضور همه هست؟ اسم رادين خودمان تا قبل از بهدنيا آمدن بود! آ
2 comments:
khaleyi oon gire banafsheye mamanet kheili asbab baziye khoobiye. ye khorde ba oon bazi kon!
eh, zerangi, oono aslan nemidam dastesh. Hanooz ghanbare vafadarame, har chi be jash gereftam shekast, vali oon hanooz ostovar o pabarja dar khedmat ast!
Post a Comment