خاله رورو شكايت كرده است كه چرا از ماجراهاي پدر و پسر نمينويسم. يكي از بازيهاي فربد با رادين گربهبازي است. اين البته اسم مندرآوردي كشتي است. خودش ميشود گربه پدر و رادين هم كه گربه پسر و شروع ميكند به چرخاندن و بالا و پايين كردن گربه پسر. حسابي كه بهوجد آوردش و شيطنتش را بيدار كرد، ميگويد خوب ديگر بسه، برو پيش گربه مامان!آ
امروز صبح هم كه ماجرا داشتيم. فربد حسابي مريض شده است و مجبور شده است خانه بماند. براي اينكه رادين هم نگيرد سعي ميكرد خيلي نزديكش نشود. از اين طرف رادين هم كه ميديد بابايش خانه است هي ميخواست برود بغلش و بابايي كه ميگفت پيش من نيا ميزد زير گريه. خلاصه صبح خيلي فرحبخشي بعد از شب سخت ديشب بود (گربه پدر كه خيلي حالش بد بود و گربه پسر هم كه مماخش گرفته بود و نميتوانست در خواب شير بخورد و هي گريه ميكرد). آ
3 comments:
akhey. hala baba gorbe khoob shode?
oh rasti amoo(dayi? ma ke belakhare nafahmidim) gorbe ham mariz shode bood.
Chera inghadr in to ta gorbe bajenagh mariz mishand?
To nafahmidi belakhare shoovari amoo bood ya daayee ma ke jaye khod darim!
Post a Comment