اين روزها وابستگي رادين به من خيلي بيشتر شده است (البته هيچ چيز و هيچ كس با "دده" نميتواند مقابله كند، كافي است يكي بخواهد ببردش بيرون، با چنان آرامش و لبخندي با من باي باي ميكند كه بيا و ببين). نصف اوقات كه با هم هستيم، يا دستش در دست من است يا مثل اين گياهان چسبونكي به من آويزان است. از همه بانمكتر وقتي است كه يك دستم بند است و ناگهان محبت رادين گلوله ميشود و ميخواهد بيايد بغلم و مجبورم با يك دست بكشمش بالا. زود با دستهايش ميچسبد به من و مثل يك بقچه ازم آويزان ميماند تا دستم بالاخره آزاد شود و درست بغلش كنم! آ
اين كارهايش ممكن است گاهي يك كم كلافهام كند، ولي برآيندش در كل لذتبخش است. آ
پينوشت: من هم از اين عشق رادين به گشت و گذار خوب استفاده ميكنم. سراغ هر چيزي رفته باشد، كافي است صدايش كنم كه " بيا بريم، من رفتم" كه دوان دوان و سراسيمه خودش را برساند مبادا جا بماند!آ
2 comments:
akh akh akh. maman loose maman boos. bichare aroos :-P khaleyi manam biyam behem chasboonaki mishi?
Shoma tashrif biavarid, ma khodeman behetoon michasbim :P)
Post a Comment