از اونجايي كه مامانم هميشه آخرين روز سال وقت ميكنه بره آرايشگاه، بايد صبح خيلي زود بره. براي همين اون روز صبح كه من پا شدم فقط بابا خونه بود و همه كارامو بابا كرد و حاضرم كرد كه وقتي ماماني اومد زود بريم خريد. بعدش چون احساس كرد چتريام خيلي ريخته توي چشمم و حدس زد كه احتمالا ايذتم ميكنه برداشت قيچيشون كرد. من تا حالا نميدونستم وقتي مامانم شوكه ميشه چقدر چشماش ميتونه باز بشه! البته وقتي حالش بهتر شد گفت كه من حالا خوشمزهترين قارچ دنيا هستم (اولش آخه گفت شبيه كدخدا پسرا شدم)! آ
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
age vaghti khaleh dasht in majara ro mikhoond inja boodi mifahmidi khalat ham vaghti shoke mishe cheshash andazeye mamanet baz mishe. fekr konam in ajib tarin kariye ke too in 7 sal az baba farbod didam!!
Post a Comment