Saturday, March 15, 2008

ترق

رادين اولين ظرفش را شكست! داشتم ظرفها رامي‌چيدم توي ماشين ظرفشويي و قرار بود بابايي حواسش به رادين باشد كه يكهو رادين دم ماشين پيدا شد و يك ظرف برداشت و زد زمين و ترق! نفهميدم چطوري شد كه من دستم بريد. خدا خيلي رحم كرد خودش طوريش نشد. اصلا نفهميد چي شد. رفت و دوباره نشست پيش بابايي كه چرتش ديگر بريده بود! آ

1 comment:

khaale roro said...

hala khoobe chorte babayi boreeeed! az daste in babayi ha!