رادين يك عروسك شبيه به نوزاد دارد كه اسمش راستين است. يك موقعي راستين از خودش بزرگتر بود ولي حالا ديگه نه! يك وقتهايي از سر كار ميآمدم ميديدم پيشبند رادين بسته شده به راستين، معلوم بود رادين غذايش را نخورده است و قرار شده است راستين بخورد! يا راستين نشسته است توي چرخ رادين كه باز هم رادين حاضر نشده بود بشيند و راستين را نشانده بودند. كم كم كه بزرگتر شد شروع كرد به راستين حساسيت نشان دادن و از روي چرخ يا صندليش پرتش كردن به پايين. تا اين اواخر كه ديگر بهش اهميتي نميداد و گويي فهميده بود كه اسباببازي است و رقيبش محسوب نميشود. آ
و اما ديروز: مانا بر اساس كتابي كه دارد در مورد يكسالهها ميخواند يك سري آبكش و كاسه و لگن و ملاقه پلاستيكي داده است به رادين كه باهاشون سرگرم است. هميشه خدا هم كه يك قاشق دستش است. ديروز كه من نبودم شروع كرده است با قاشق از توي يكي از كاسهها به راستين غذا دادن، بعد هم كه حوصلهاش سر رفته است دراز كشيده است و بغلش كرده است. البته كل اين اظهار لطف به راستين پنج دقيقه هم طول نكشيده است. دنياي خودشان را دارند اين بچهها! آ
2 comments:
ajab, man fekr mikardam kalake rastin ta hala kande shode. khoob davoom avorde.
Baba motemadene bachemoon!
Post a Comment