Friday, December 25, 2015

ناياحتى؟

از صبح خيلى غذا نخورده بود (اين جمله در خانه ما جهان شمول است، معلوم نيست هنوز كدام يك از بچه ها را مى گويم!). وقتى فرنى اش را نخورد، گفتم خيلى ناراحت شدم. در كمال تعجب گذاشت بعد از مدتها بهش غذا بدهم و وقتى تمام شد، پرسيد: "مامان، ناياحتى؟". حالا هم كه طبق معمول نگذاشته است من بهش شام بدهم (مامان نه، آيين)، بعد هر قاشق مى آيد و مى گويد: "مامان، نييخت" يا "مامان، خويدم"!
آخرش خودم مى خويمش:*

Monday, December 14, 2015

پرحرف خجالتى

جلوى ديگران حرف نمى زند. ولى وقتى با خودمان است، تند تند اظهار نظر مى كند(آيين بخويه يعنى خودم غذا مى خورم!، ايجا بيشينم)، سوال مى پرسد (اى چيه؟ ادا كو؟ بابا؟)، ابراز مالكيت مى كند (منه يعنى مال من است)، خواسته هايش را مى گويد (كارتون، بيا، بيشي ايجا، شير بخورم) و خلاصه جيك جيكش حسابى خانه را پر مى كند:)

Monday, December 7, 2015

مشاعره

امسال رادين در مدرسه كلاس مشاعره دارد و استادش يكى از بهترين استادان شاهنامه براى كودكان است. كلاسش را دوست دارد و مشاعره را هم. مدام با هم مسابقه مى گذارند و تازه من فهميدم كلى استراتژى پشت مشاعره است. چند روز پيش داشت برايم توضيح مى داد كه چند تا بيت كه با "ث" شروع مى شوند و به چه حرفهايى ختم مى شوند، ياد گرفته است و با هر سرى كدام يكى از همكلاسيهايش را مى تواند ببرد!

نخستين برف امسال

وقتى در شهر چهار فصل زندگى كنى، دلت براى همه فصلها تنگ مى شود و با آمدن هر كدامش ذوق مى كنى. برف هم كه در بچگى دنياى ديگرى دارد، به خصوص اگر با تعطيلى همراه باشد!