Saturday, August 30, 2014

غرغرهاى رادين

هيچكي به بچه ها اهميت نميده. بچه ها انگار سوسك آب مرده اند
فقط به بچه هاي بچه اهميت ميدن

Thursday, August 28, 2014

سينه خيز

دخملك قلقله زن ما امروز سينه خيز رفتن را هم شروع كرد. آنقدر راحت با قل خوردن به هر طرف مى خواست مى رفت كه نگران بودم نيازى به سينه خيز رفتن نبيند. بماند كه داداشش هم خيلى سينه خيز نرفت و خيلى سريع به چهار دست و پا رسيد؛ احتمالا چون زياد انرژى مى برد!ا

Wednesday, August 27, 2014

آش دندونى

آوين دارد دندان درمى آورد. امروز مامان بزرگش به رسم كرمانشاهى ها برايش آش دندونى پخت و خانم خانمها هم دوست داشت. سر رادين رفته بوديم براى كبوترها دانه پاشيده بوديم كه دندانهايش راحت دربيايد! سنتهاى دوست داشتنى!ا

Tuesday, August 26, 2014

Saturday, August 23, 2014

آوين كم كم دارد مى نشيند

مانا مسافرته و مامان فاطى پيش ماست. الان كه با رادين حرف مى زدم، گزارش داد:ا
مامان، امروز خودش براى اولين بار نشست. دستهاشو ميذاره رو زمين، مى شينه. ولى بعد كه من و مامان فاطى دست زديم، جوگير شد افتاد!ا

كاش الان خونه بودم.ا
پى نوشت: هنوز كامل نمى نشيند، بايد دستهايش جلويش باشد و به آن تكيه كند.

Sunday, August 17, 2014

در انتظار پسرك

پسركم با دايى هايم و سام و رسا رفته است بولينگ و من بيدار نشسته ام تا برگردد. چه زود به اين مرحله رسيدم؛)ا
پي نوشت صبح روز بعد يك مامان خواب آلود در دفتر كار: اين يكى ساعت يك بعد از نصفه شب مياد، اون يكى بعد از سه بار بيدار شدن در طول شب، هفت صبح به كل بيدار مى شود، آخر اين چه وضعيه؟!ا

تلاش براى نشستن

كم كم دارد آماده نشستن مى شود آوينكم. ديروز بيست دقيقه نشست توى بغلم و با عروسكش بازى كرد. خيلى خوب بود، آرامش كامل براى او و من!ا

Sunday, August 10, 2014

فرهاد كنجكاو

يادتونه؟ يادش به خير
حالا رادين كنجكاو در حال سوزاندن كاغذ با ذره بين

Sunday, August 3, 2014

درس تاريخ و نتيجه گيرى پسر من

تقويم روى ميزم عكس مجسمه شاهزاده پارسى در موزه تهران را نشان مى داد و من يادم افتاد كه آنجا خوانده بودم ايرانيان نخستين كسانى بودند كه شلوار را اختراع كردند. در راستاى آموزش تاريخ مرز پرگهر شروع كردم براى رادين توضيح دادن كه پسركم با قيافه شيطنت بارى پرسيد: چطور شد به فكر آبروى مردم افتادند كه مردم با شورت نگردند؟!ا

كمپرس يا نه، مساله اين است!

يكى مى گويد بعد واكسن بايد كمپرس كرد، يكى مى گويد نبايد كرد. مى ماند يك مادر دل نگرانى كه هر كار مى كند، فكر مى كند شايد اشتباه كرده باشد.ا

از ديروز كه آوينكم واكسن زده است، پاى دردناكش را هى بالا مى گيرد و دردش را به من يادآورى مى كند:(ا