در ادامه شخصيتهاى مختلف بن تن مثل چهاردست، حالا من يك پسر چهاردندانى دارم. يعنى دو دندان جلو نيفتاده، پشتيها نيش زدند و هى دارند بزرگ مى شوند. يكى از دندان جلويى ها شل شده است، فقط رادين از ترس درد كشيدن آنقدر مراقبش است كه اميدى به افتادنش نيست!ا
Sunday, July 21, 2013
مكالمه تلفنى چند لحظه پيش ما
من: سلام پسرم
Hi hi captain: رادين
من (با ناراحتى): يادمون رفت ديروز كلاس آشنايى با ساز داشتى
رادين: واى، حالا ساز نديدم چه كنم؟
من: با بابا يك فكرى مى كنيم كه يه جورى ببينى
رادين (با عجله): باشه، خدافظ، من برم؟ دارم كارتون مى بينم
Saturday, July 13, 2013
نخستين خريد از بوفه
امروز مجهز رفت، يعنى كيف پول برد تا از بوفه سالن ورزش خريد كند. يك رانى هلو براى خودش خريد و آنقدر بهش چسبيده بود كه تا چند ساعت روى سر ما جا داشت تا بالاخره دلش آمد و خوردش!ا
Wednesday, July 10, 2013
Saturday, July 6, 2013
ورزش در تابستان
کلاسهای اسکیت و بسکتبالش شروع شدند. جلسه اول آنقدر خوشش آمده بود که تا شب داشت برای همه ماجراهای کلاسها را تعریف می کرد. البته امروز که خودم بردمش، دیدم آنقدر آنجا باحال است که اگر چند سال پیش بود، احتمالا وسوسه میشدم که ورزشکار شوم!ا
این روزها خیلی خوش به حالش است. شده است جزو بچههایی که خالهشان ور دلشان است و خلاصه کلی دارد بهش خوش میگذرد. ا
Subscribe to:
Posts (Atom)