روز قشنگى بود و جاى همه دوستان بسيار خالى. راستش تولد مفصلى برايش گرفتم، چون فكر كردم به احتمال زياد آخرين سالى است كه بچه ها با مامانهايشان هستند و مى توانم تعداد بيشترى را بگويم! خيلى بهش خوش گذشت، به ما هم! همه چيز خوب برگزار شد؛ اما، .... كيك كه يادتان هست؟ همانى كه كلى وقت گذاشته بود و انتخاب كرده بود و هى در موردش حرف مى زد كه چقدر خوشگل است و چه جورى رويش شمع بچيند و سه بعدى است و از اين "اجور مجورا" نيست (اجق وجق بود اين آخرى)! خلاصه كيكه نرسيد، يعنى براى اولين بار گفتيم خودشان بياورند، آنها هم يادشان رفت؛ در نتيجه كيك بچه ام بعد از رفتن همه دوستانش رسيد:( ا
خودش غصه نخورد خوشبختانه، ولى من به اندازه كافى حرص و غصه خوردم كه معادله متوازن شود!ا
پى نوشت: هرگز كيك به ناتالى سفارش ندهيد.ا
پى نوشت ٢: با تشكر از خاله مريم گلى براى ايميل غرغرش، چون من فكر مى كردم اين پست رو وبلاگ است. نگو كيكه رو اينترنت هم اثر گذاشت! ا