Sunday, December 30, 2012

معروفیت در سطح اینترنت

یک ایمیل پسرعمه ام فرستاد که اولش هم نوشته بود "پس وسایل آشپزخونه تان برای این کم می شود؟". کلی عکس آدم برفی بود و من هم که باحوصله(!)، چندتای اول را دیدم و بعد پاکش کردم. امروز ازم پرسید که فهمیدی چرا آن جمله را نوشته بودم. خلاصه پس از کلی بالا و پایین در دیدم که بعله، عکس اوچولوی من را هم گذاشته اند! حالا خوب است سر جمع 4-5 نفر بیشتر این وبلاگ را نمی خوانند! امان از گوگل!ا

حاضرجواب کوچک من

بابایش می گوید که چرا چرخ ماشینش را درآورده است؟ پاسخ می دهد که "من درنیاوردم، خودش دراومد". نمی توانید حدس بزنید جواب اینکه خود به خود امکان ندارد این اتفاق بیفتد، چه بوده است! "پس چطو بند کفشم خودش باز میشه، بدون اینکه من بازش کنم"؟!!ا

Wednesday, December 26, 2012

مشق شب

مشق پسركم را زدند به تابلو اعلانات:*ا

Sunday, December 23, 2012

كشتى فرنگى

تلويزيون داشت اخبار كشتى فرنگى را مى گفت. زد زير خنده كه "چه اسم باحالى! يعنى رو توالت فرنگى كشتى مى گيرند يا با گوجه فرنگى؟"! فكر كنم بايد كمى روى ورزش شناسى اش كار كنيم!ا

مناسبات خانوادگى

وقتى خدا يه آدمو مى سازه، اون يكى به دنيا مياره، اونم يكى، اونم يكى، اونم همين طور، اونم همين طور، تا بعد هممون فاميل همديگه ايم. متوجه شدى چطورى از يه خانواده ايمو اينا؟!ا

Thursday, December 20, 2012

شب يلدايتان خجسته باد

اندوهت را به برگها بسپار! واپسين صبح پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من
يلدامبارك


Sunday, December 16, 2012

پیشواز زمستان

رادین با تراکم جشن تولدهای دوستانه و برف دارد وارد زمستان می شود. سه شب جشن تولد پشت سر هم، ختم شد به دو روز برفی اول هفته که روز اول با وساطت مانا و روز دوم با اعلامیه آموزش و پرورش در خانه تشریف داشته و دارند! به این می گویند یک شروع زمستانی خوب!ا

Tuesday, December 11, 2012

پيش دبستانيش دارد منحل مى شود. اتفاقى نه چندان متداول كه تا به حال دو بار براى رادين افتاده است. چون خودم خاطره ناخوشايند تغيير مدرسه وسط سال را دارم، تمام تلاشم اين است حداقل با چندتا از دوستانش يك جا برود. اين چند روز حسابى درگير بوده ام. ل

Friday, December 7, 2012

ژست جدید

هروقت می خواهد دلم را ببرد، لبش را غنچه می کند و سرش را می آورد جلو و منتظر می ماند که بوس بدهد. بعد مامانش برایش غش می کند!ا

راستی، دیروز از توی لگوهایش چندتا لگوی به هم چسبیده درآورده است و می گوید: "این یادگار خالمه! خاله ام درست کرده بود. خرابش نمی کنم." گویا دو سال پیش قسمتی از یک فیل بوده است! گاهی حافظه عجیبی دارند این بچه ها! می تواند اعلام خطر هم باشد، به این آسانی چیزی را که در خاطرشان حک شود، فراموش نمی کنند. روب
 پی

Tuesday, December 4, 2012

حکایت ما و آلودگی هوا

در حالی که آدم بزرگها از غصه آلودگی هوا و آسمان غیر آبی به اندازه خود  آلودگی هوا در رنج هستند، یک سری بچه کوچولو و بزرگ از خوشحالی تعطیلی دارند حسابی کیف می کنند. این فکر کنم مصداق آن باشد که می گویند در هر شری خیری است. می گویید نه، از رادین بپرسید! ا